باید این بار بهانه را بی تاب سرود بی تابی آسمان بی نام سرود غصه ی بارش ابر وخاک یکجا سرود غصه ی فاصله ی یار ز باران سرود چشم باید ز بهانه اسیری سرود ز سرای جاودان و گذر یار سرود ز ازل قصه ی پر رنگ جدایی سرود ز زمین و زمان بی سروسامان سرود باید از دوری یار و سخن عشق سرود  باید از جمعه و دیدن آن ماه سرود از رهایی و عبور و وعده ی دیدار سرود

بارالها… از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم .... چه برانی، چه بخوانی… چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی… نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.. نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد